نجفقلی بختیار (معروف به حاج نجفقلیخان صمصامالسلطنه بختیاری) پس از مشروطه دو بار در تهران به نخستوزیری رسید. تشکیل کابینه توسط این دولتمرد لر بختیاری، با جوسازی سنگین انیران و کویرنشینان قومگرا همراه شد. تا آنجا که کابینه وی را کابینه ایران ندانسته و “کابینه لری” مینامیدند تا به این وسیله دولت قانونی وی را تخطئه کنند.
سیمای زاگرس به نقل از باشگاه خبرنگاران: مخالفان، نجفقلی بختیار را به بیسوادی متهم میکردند. شاید امروزه برخی لرهای تجددگرا نیز “لری حرف زدن نخست وزیر” را عامل کاهش جایگاه او بدانند. ولی نجفقلی بختیار، با همین یک کار خود، نامش را در تاریخ مردم لر جاودانه کرد و نشان داد “سواد قومی” و “سواد سیاسی راهبردی” وی بسیار بیشتر از کسانی است که با دو کلاس درس دانشگاهی گمان میکنند دستیابی به رفاه در گرو فرار از هویت و گمخویشی و فراموشی زبان و رسم لری است.
نجفقلی بختیار (معروف به حاج نجفقلیخان صمصامالسلطنه بختیاری) پس از مشروطه دو بار در تهران به نخستوزیری رسید. تشکیل کابینه توسط این دولتمرد لر بختیاری، با جوسازی سنگین انیران و کویرنشینان قومگرا همراه شد. تا آنجا که کابینه وی را کابینه ایران ندانسته و “کابینه لری” مینامیدند تا به این وسیله دولت قانونی وی را تخطئه کنند.
سرکوب “زبانی” دولت توسط مخالفان، رویداد خطرناکی بود که سلف او – کریمخان زند لر – نیز به آن گرفتار آمده بود و تنها با زیرکی خاص خود و با اختیار کردن عنوان “وکیل الرعایا” از زیر بار “کودتاچیان فرهنگی” که مدعی بود «لر بودن» با «شاه بودن» منافرت دارد، رندانه فراز رفته بود.
بارها نمایندگان مخالف نجفقلی بختیار در پارلمان مشروطه که در پی مجاهدت سواران بختیاری از تیغ تیز استبداد محمدعلیشاهی رسته بود، نطق میکردند و وی را به خاطر “لری حرف زدن” متهم به بیسوادی میکردند.
نجفقلی بختیار، به لری حرف زدن افتخار میکرد و جز در ملاقاتهای رسمی، با زبان لری و گویش بختیاری سخن میگفت و حتی اگر مخاطب، ادعا میکرد زبان وی را نمیداند از وی میخواست مترجمی از میان ملازمان و سواران بختیاری نخستوزیر برای خود اختیار کند. به این ترتیب، نجفقلی بختیار خواستار به رسمیت شناخته شدن زبان لری در فضای اداری و سیاسی آن روز کشور بود و این امر، به مذاق انیران و کویرنشینان قومگرا خوش نمیآمد.
امروز و در قرن بیستویکم، چه بسیارند کسانی که مهندس و دکتر هستند ولی بیسوادند. “سواد قومی” و درک راهبردی از نقش هویت در دستیابی به رفاه و توسعه پایدار ندارند و خودفروشی فرهنگی پیشه کردهاند و هنوز در جهل مرکب خویش گمان میبرند که آنکه لری حرف میزند، بی سواد است و من که فارسی میگویم باسوادم! زهی خیال باطل.
در اینباره، مطالعه متن زیر را به همه مردم لر بویژه به دختران و پسران جوان قوم بختیاری توصیه میکنم چرا که باید از افتخارات تاریخی خود در حرکت تاریخی مردم لر باخبر باشند و بدانند که پایتخت بلامنازع حکومت اتابکان لر شهر “ایذه” در خاک منطقه لر بختیاری بود و شهرهایی نظیر خرم آباد و ملایر و بروجرد هم با همه اهمیت تاریخیشان، زیرمجموعهای از این حکومت یکپارچه لر بودند. همچنین به دختران و پسران جوان لر توصه میکنم با مطالعه تاریخ پرافتخار حکومتگران لر به پایتختی ایذه بختیاری، دست در دست هم دهند و شکوه گذشته را بازسازی کنند و از افراد ناآگاه یا بدخواه که با نوشتن کتابهای مسموم و ساختگی، در کوره داغ تعصب شهرستانی خرم آباد، بروجرد و ملایر و غیره میدمند برحذر باشند. سردیاری مردم لر در گرو یکگری و گئوگری است.
این تذکر را لازم دیدم چرا که برآنم جریان هویت خواهی لری از دو سو مورد حمله قرار گرفته است:
الف) کسانی که میخواهند محوریت قوم بختیاری در حرکت تاریخی مردم لر را انکار کنند و شهرهایی محترم همچون خرم آباد و … جایگزین آن کنند و جریان استانگرایی همچون خوزستانگرایی و لرستانگرایی را جایگزین آن کنند و جریان هویت خواهی مردم لر در قرن ۲۱ را به مرزهای تقسیمات استانی که ساخته دست رضاشاه است محبوس و محدود کنند.
ب) کسانی که میخواهند قوم بختیاری را از مجموعه حرکت تاریخی مردم لر منفک کنند و راهی جداگانه در پیش گیرند یا به سوی ادغام فرهنگی در پارسگرایی پیش روند. این هر دو، کاری اشتباه و خیانت به آرمان و منافع مشترک ملت لر است.
اخیراً وبسایت مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران در گزارشی به قلم “ابراهیم حدیدی”، مخالفت انگلیس با دولت صمصام را پشتپرده عزل نجفقلی خان صمصام السلطنه بختیاری نخست وزیر مشروطه دانست و بهانههایی همچون «لری حرف زدن نخستوزیر» را ساخته دست عوامل انگلیس برای عزل وی معرفی کرد. هر چند برخی تعابیر موهنی که نویسنده به کار برده، خالی از زهر نیست ولی به کار آید:
زمانی که ائتلافی از نیروهای گوناگون و حتی متضاد برای عزل نجفقلیخان صمصامالسلطنه بختیاری و صدارت حسن وثوقالدوله همصدا شده بودند شاید خیلیها نمیدانستند که در دولت وثوق «مالیه و قشون ایران زیر نظر معلمان و فرماندهان انگلیسی قرار خواهد گرفت». آرمیتاژ اسمیت و ژنرال دیکسن، برای مالیه و اداره قشون حاضر به یراق بودند.
بحرانهای بسیاری سبب رویگردانی از صمصامالسلطنه بود. خشکسالی و قحطی بیداد میکرد. خاکساری از این بالاتر نبود که سفارت امریکا در محلههای فقیرنشین دم پختک بار میگذاشت. “سال دمپختکی” احمدشاه خود گندم دولتی را در انبارها احتکار میکرد و به نرخ گران میفروخت، و بدان سبب به “احمد علاف” اشتهار یافت.
شاه امر به استعفا کرده بود: «شما دیگر وزیر نیستید و استقامت شما در برابر شاه عواقب وخیم دارد». صمصام نمیتوانست چشم از قدرت بدوزد. پیشتر دندان آجیل خوریش را کشیده بود. آنقدر تمول داشت که وسوسه پَرِ جبرئیل نشود. آنچه پیرمرد را دله میکرد “سودای قدرت” بود: «ما استعفا نمیدهیم، شما ما را معزول کنید».
وی حتی تا مدتها پس از تشکیل دولت وثوق بر سر حرف خود مانده بود: «من از مقام خود استعفا ندادهام. این مرد، قاچاقی آمده است. گرداننده این بازی معناً شاهزاده فیروز میرزای نصرتالدوله بود».
نجفقلیخان با همه سادگی این مطلب آخری را چه خوب فهمیده بود. بدون وجود نصرتالدوله قرارداد ۱۹۱۹ و مثلثِ “وثوقالدوله، نصرتالدوله و صارمالدوله” کامل نبود.
آشی که در سفارت انگلیس برای ایران پخته بودند آن قدر شور بود که وثوقالدوله نیز به فغان درآمده بود :
ای کاش که ما نیز بمانیم و ببینیم
تا عاقبت کار از این فتنه چه زاید
کاری که این مرد مبادی آداب و خوش قریحه کرده بود از آن لٌرِ عامی که قدری هم لکنت داشت برنمیآمد. و مگر نه اینکه یکی از اتهامات صمصامالسلطنه برای برکناری، (لری حرف زدن او بود که از آن بعنوان) بیسوادی او (تعبیر شده) بود: «رئیسالوزرای امروزه مملکت ما شایسته نیست که زبان فارسی را هم نتواند حرف بزند و با خودی و بیگانه فقط و فقط لری حرف بزند».
آخرین نقش صمصامالسلطنه، کدخدامنشی در ماجرایقوام و کلنل محمدتقیخان پسیان بود. صمصامالسلطنه حکومت خراسان را پذیرفت و کلنل حضور صمصام را مغتنم میشمرد ولی به “ملاحظات زیاد” از رفتن طفره رفت. قتلِ کلنل به شمشیر صمصام میسر نبود و این آخرین نقشی بود که از وی بر جای ماند.